by
Mahdia Hossaini
The body of a child was found in Samos. An unconscious woman laying on the other side. Have we got so used to listening to this kind of news? Under which circumstances are parents willing to throw their children into the sea, where they know there is a considerable possibility of their child’s death?
I know what the parents feel; the sea is safer than their homeland. I know how it feels when there is no other choice. I know, with all my being, that the deceased child that made the headlines these days embodies also the death of his parents’ wishes and dreams.
I know that the mother will never look at the sea in the same way ever again and that the father is ashamed; ashamed that his family could not make it to the bright future he promised his child, ashamed that his child would never experience a peaceful existence. A six-year-old child was born in a war and found peace in the blue sea.
I can not just comment on the number of people that are missing. Because that number hides behind it an even larger number of families that are mourning, waiting endlessly for something; news from their loved ones either of joy or struggle. This anticipation can takeminutes or hours, months or years.
According to some news sources, the boy’s father has been found and the police arrested him for endangering his son’s life. His crime was to seek for a place that can offer a littlesense of peace for his child’s life. But the question that might have occurred in the minds of many of us is “where is the mother”?
Exactly 5 years ago, this was my question to an 8-year-old boy, I met on my way to get here. I asked him, “Are you alone?”. He said, “I went on this trip with my parents, but I was able to cross the barbed wire between the Iranian and Turkish borders, but when my family was about to cross it the Iranian police arrived and deported my parents back to Afghanistan. I just had to continue the trip alone”. At this point I would like to say that many of us blame and judge parents who send their children to Europe alone. But we need to know that there is a hidden story behind all this that we are unaware of.
And now the child’s father has been arrested for endangering his child’s life. How strange it is to me that he was treated like a murderer who committed premeditated murder. The father is grieving the death of his child. The decision to emigrate is the hardest decision one has to take and the ultimate solution for the family and the future of his children that a father can provide, when there is no other way for him to follow.
Why was no one arrested for the death of a child who drowned in the sea in front of the Skaramaga camp? Why has no one asked, so far, the reason that a refugee camp issituated so close to the sea, in the farthest corner of the city? Why was no one arrested for the death of a father in the Schisto Camp who was waiting for a family reunion with his son in Germany when his health problems were initially ignored by the Camp Clinic and when they were finally acknowledged the ambulance arrived too late to save his life? And one more question, who would be arrested if a child lost his or her life in the waters around the Karatepe camp when they have to use that water instead of showering orbathing? I can already suspect a new policy! A policy that seeks to repatriate migrants and keep them on Turkey’s shores. Or (I can even suspect another one!) send them back to the country that threatens their lives with a considerable amount of euros for these “third world countries” that would ensure their survival for a period of time.
I wish the migration laws and policies were revised a bit.
مجازات غیر ضروری ۱۷/۱۱/۲۰۲۰
مهدیه حسینی
جسد یک کودک در ساموس پیدا شد. زنی بیهوش کمی آن طرف. آیا به شنیدن این اخبار عادت کرده ایم؟ تحت چه شرایطی حاضرید فرزندان خود را به دریایی مواج بیندازید در حالی که می دانید احتمال مرگتان وجود دارد؟ فکر کنم
من می دانم، وقتی پدر یا مادری احساس می کند دریا از وطنشان امن تر است. وقتی چاره ای ندارند. من با تمام وجود می دانم که کودک مرده ای که این روزها خبرساز شده به معنای مرگ آرزوهای پدر و مادرش است
من می دانم که کودک مرده یعنی مادری که دیگر هیچوقت نمی تواند به دریا نگاه کند و پدری شرمنده. شرمنده از اینکه نمیتواند آینده درخشانی که به فرزندش قول داده بود را واقعیت بخشد. شرمگین است از اینکه فرزندش طعم آرامش و زندگی کردن در صلح را نچشید . کودک شش ساله ای که در بحبوحه جنگ متولد شد و آرامش را در دریای آبی رنگ اژه پیدا کرد . من نمی توانم فقط عددی بنویسم از تعداد نامعلوم افرادی که در دریا مفقود شده اند .زیرا تعداد مفقودین یعنی تعداد خانواده هایی که به سوگ عزیزانشان نشسته اند . تعداد مفقودین یعنی تعداد خانواده هایی که باید منتظر عزیزانشان بمانند ،یعنی انتظار و حال این انتظار می تواند ساعتها و روزها باشد یا ماهها و سالها…
به گفته برخی منابع خبری ، پدر این پسر بچه پیدا شده و پلیس وی را به جرم به خطر انداختن جان پسرش دستگیر کرده است. جرم او درخواست کمی آرامش برای زندگی فرزندش بود. اما سوالی که شاید ذهن بسیاری از ما را به خود مشغول کرده این است که مادر او کجاست؟ این شاید سوال خیلی از ما باشد. اما دقیقا پنج سال پیش بود در مسیر سفرم به سمت اروپا پسری هشت ساله را دیدم ،او تنها بود. از او پرسیدم “تو تنها هستی؟” در جوابم گفت : “من به همراه پدر و مادرم راهی این سفر شدم ، اما توانستم از سیم خاردارهای بین مرز ایران و ترکیه عبور كنم ، اما هنگامی كه خانواده ام قصد عبور داشتند ، پلیس ایران وارد شد و پدر و مادرم را به افغانستان اخراج كرد و من مجبور به ادامه سفر شدم . ” می خواهم بگویم خیلی از ما، پدر و مادرهایی که فرزندشان را تنها روانه اروپا می کنند را سرزنش و قضاوت می کنیم ، اما باید بدانیم که پشت تمام این اتفاقات، داستانی پنهان وجود دارد که ما از آن بی خبریم .
چقدر برایم عجیب است که پدر کودک را دستگیر کرده اند و با او همچون قاتلی که قتل عمدی مرتکب شده رفتار می شود . پدری که در غم مرگ فرزندش است . باید بدانید که تصمیم به مهاجرت سخت ترین تصمیم و آخرین راه حل برای مشکلات است ،که پدری برای آینده فرزندانش می گیرد و آنهم زمانی که هیچ راهی برای او نمانده است. سوالهای زیادی دارم که بی جواب مانده اند. مثلا
چرا کسی به علت مرگ کودکی که در دریای مقابل اردوگاه اسکاراماگا غرق شد، دستگیر نشد؟ چرا کسی مورد بازخواست واقع نشد ، که چرا اردوگاه پناهندگان باید در دورترین نقطه شهر و نزدیکترین نقطه به دریا باشد ؟
چرا کسی به علت مرگ پدری در کمپ اسخیستو ، که منتظر پیوند خانواده با پسرش در آلمان بود و به دلیل تأخیر آمبولانس و نادیده گرفتن مشکلات سلامتی اش توسط کلینیک کمپ ، دستگیر نشد؟
و آخرین سوال ، اگر کودکی جان خود را در آبهای اطراف اردوگاه کارا تپه از دست بدهد در صورتی که مجبور است از آن آب به جای دوش برای حمام استفاده کند ، چه کسی دستگیر می شود؟
بوی سیاست جدیدی را حس می کنم !
سیاستی که به دنبال بازگرداندن مهاجران و نگهداری و عقب نگه داشتن آنها در مرزهای ترکیه است و یا حتی میتوانم به مورد دیگری مشکوک باشم ! مهاجران را به کشورهایی که جان آنها تهدید می کند باز می گردانند با مبالغ قابل توجهی یورو برای کشورهای جهان سومی شان،که زندگی آنها را برای مدتی تضمین کند .
ای کاش کمی در قوانین مهاجرت تجدید نظر شود.
Photo token by: Aegean Boat Report (Illustration Photo)